کد خبر: ۱۰۸۴۸
۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
رؤیای مشترک ریحانه و نازنین در دفاع شخصی

رؤیای مشترک ریحانه و نازنین در دفاع شخصی

نازنین و ریحانه هر‌دو هشت‌ساله‌اند و توانسته‌اند سال گذشته، در مسابقات بوکس کشوری مقام دوم و امسال در مسابقات کشوری رزم طوس، مقام اول و در مسابقات کشوری سوپر ساباکی نیز مقام اول را کسب کنند.

همسایه‌اند و هم‌بازی. هنگامی‌که به سالن ورزشی می‌روند، هم‌رزم می‌شوند. به جثه کوچکشان که نگاه می‌کنم، باورم نمی‌شود این دو قهرمان کشوری دفاع شخصی باشند. حتی حالا که برای مصاحبه مقابلم نشسته‌اند، دست از بازیگوشی بر‌نمی‌دارند.

نازنین نجاتی و ریحانه عرب همراه مادرهایشان آمده‌اند و برای اینکه آرام بگیرند، مادر‌ها پا پیش می‌گذارند. شهناز هراتی‌مشهدی، مادر نازنین، با خنده می‌گوید: ما هرروز همین بساط را داریم. بیشتر وقتشان با هم می‌گذرد. همسایگی باعث شده است هر‌زمان که دلشان بخواهد، ساعت‌ها با عروسک‌هایشان خاله‌بازی کنند و کلی آتش بسوزانند. مادر ریحانه عرب آنها را بیشتر دو هم‌بازی می‌داند تا دو رقیب در سالن ورزشی.

نازنین و ریحانه هر‌دو هشت‌ساله‌اند و در دفاع شخصی سبک رزم طوس، کمربند آبی دارند. هر‌دو در مسابقه‌های یکسانی شرکت کرده و توانسته‌اند سال گذشته، در مسابقات بوکس کشوری مقام دوم، امسال در مسابقات کشوری رزم طوس، مقام اول و در مسابقات کشوری سوپر ساباکی نیز مقام اول را کسب کنند.

 

علاقه خاص به دفاع شخصی

نازنین در خانواده‌ای بزرگ شده است که قبل از او، مادر و خواهر بزرگ‌ترش از مقام‌آوران دفاع‌شخصی سبک رزم طوس بوده‌اند و مقام‌های رنگارنگی برای محله طرق کسب کرده‌اند. نازنین هم از سال‌۱۳۹۸ با دیدن ذوق و شوق فضای مسابقات به این رشته علاقه‌مند شد.

او ابتدا ژیمناستیک و کاراته را امتحان کرد و بعد از مدتی، آن را کنار گذاشت. با همان لحن کودکانه ورودش به دفاع شخصی را این‌طور برایمان توضیح می‌دهد: وقتی خواهر بزرگ‌ترم در خانه تمرین می‌کرد، نگاهش می‌کردم. بعد از اینکه تمرینش تمام می‌شد، در اتاق آن حرکت‌هایی را که دیده بودم، برای خودم اجرا می‌کردم.

هرچند حرکات کامل نبود و اشکال داشت، او دفاع شخصی را بیشتر از کاراته دوست داشت. همین باعث شد که مادرش او را در کلاس‌های دفاع شخصی ثبت‌نام کند؛ «در کلاس‌های کاراته خیلی خجالتی بودم و در کلاس تمرین نمی‌کردم. در دفاع‌شخصی از خودم علاقه و استعداد نشان دادم. همه فهمیدند که در این زمینه استعداد دارم.»


تأثیر دوست خوب

ریحانه عربی از سال‌۱۴۰۱ دفاع شخصی را شروع کرده است. او کوچک‌ترین عضو سبک رزم طوس است. برخلاف نازنین هیچ‌کدام از اعضای خانواده‌اش ورزشکار نیستند. او با دیدن نازنین و سایر بچه‌های سالن به این رشته علاقه‌مند شده است.

مربی با دیدنش به خانواده‌اش گفته است که توانایی خوبی دارد و با کمی تمرین می‌تواند در مسابقه‌ها شرکت کند. با آنکه نازنین در همسایگی‌شان است، او برادرش را حریف تمرینش قرار داد و حسابی از خجالتش در‌آمد.

او می‌گوید: دختر‌ها باید قوی باشند و برای اینکه بتوانند از خودشان دفاع کنند، باید ورزش کنند؛ حالا چه دفاع شخصی، چه رشته‌ای دیگر.

ریحانه در اولین مسابقه‌اش شکست خورده، اما از این موضوع ناراحت نیست؛ زیرا مطمئن بوده هر باختی مقدمه پیروزی است. می‌گوید: هر زمان که از مسابقه بر‌می‌گردم، مدیرمان و بچه‌های مدرسه و حتی همسایه‌ها استقبال گرمی از من می‌کنند. آنها پیگیر مسابقه‌هایم هستند و حسابی از مقام‌هایی که به دست می‌آورم، خوشحال می‌شوند. مدیر مدرسه‌مان به ما سر صف جایزه داد؛ بنری هم به‌مناسبت قهرمانی در مدرسه نصب کردند که خیلی خوشحالمان کرد.

با آنکه کودکی هشت‌ساله است، رؤیا‌های بزرگی برای آینده‌اش دارد. می‌خواهد یک روز به‌عنوان جانشین رئیس سبک ورزشی‌شان، لیلی شاهی، در سبک رزم طوس ظاهر شود.

دختر‌ها باید قوی باشند و برای اینکه بتوانند از خودشان دفاع کنند، باید ورزش کنند؛ حالا دفاع شخصی یا هر رشته دیگر



هر‌دو دختر‌ها دوست دارند روزی مربی شوند و کارشان را در این حوزه ادامه بدهند. در‌این‌باره مادر ریحانه می‌گوید: ما دو خانواده می‌کوشیم زمینه رسیدن به خواسته‌شان را برایشان فراهم کنیم.

مادر نازنین هم که خودش ورزشکار است، از دخترش حمایت می‌کند و می‌گوید: همه خانواده پیگیر مسابقه‌هایش هستند. زمانی‌که از آخرین مسابقه برگشتیم، مادرشوهرم کل کوچه را شیرینی توزیع کرد. دخترم در خانه آرام است و تمام انرژی و جنب‌وجوشش در کلاس و برای تمرین‌هایش است.

این دو مادر یک دغدغه مشترک دارند و آن هم اینکه استعداد‌های فرزندانشان دیده شود و مسئولان برای آینده ورزش آنها برنامه داشته باشند.

 

رؤیای مشترک ریحانه و نازنین در دفاع شخصی

 

علاقه خاص به دفاع شخصی

نازنین وقتی در اولین مسابقه استانی شرکت کرد، شرایط خاصی داشت. او توضیح می‌دهد: یک‌ماه قبل از مسابقه دستم شکست. دکتر گفته بود تا خوب نشوم، حق شرکت در هیچ مسابقه‌ای را ندارم. مربی‌مان اعلام کرد که اگر نتوانم در این مسابقه شرکت کنم تا یک سال آینده باید منتظر باشم. من هم دست شکسته را بی‌خیال شدم! به خانواده‌ام اصرار کردم حالا که گچ دستم را باز کرده‌اند، بگذارند در مسابقه شرکت کنم.

صحبتمان که به روز مسابقه می‌رسد، مادر نازنین رشته صحبت را به دست می‌گیرد و با لبخند آن روز را این‌طور برایمان روایت می‌کند: فکرش را هم نمی‌کردیم که بتواند به دور نهایی مسابقه برسد. داخل زمین هر مشتی که می‌زد، اشک‌هایم سرازیر می‌شد و دعا می‌کردم زودتر مسابقه تمام شود. اما او پشت هم حریفانش را شکست داد.

برای مسابقه سوم باید آماده می‌شد. کمی روال طولانی شد. دخترم روی دستم خوابش برد. به مربی گفتم نمی‌خواهم بازی کند. اما او اصرار کرد که بیدارش کنم. دخترم بیدار شده و کمی گیج و خواب‌آلود بود. اما با همان وضعیت مقام دوم کشوری را در دفاع شخصی کسب کرد.

داخل زمین هر مشتی که می‌زد، اشک‌هایم سرازیر می‌شد و دعا می‌کردم زودتر مسابقه تمام شود

نازنین میان صحبت‌های مادرش می‌آید و می‌گوید: موقع برگشت از مسابقه مادرم و مادر ریحانه برایمان عروسک جایزه خریدند. هر موقع که می‌خواهیم بازی کنیم، عروسک‌هایمان را که مثل هم هست، می‌آوریم و یاد روز مسابقه می‌افتیم.

نازنین در مدرسه‌شان هر زمان که برنامه‌ای به مناسبت‌های مختلف برگزار می‌شود، حرکات نمایشی اجرا می‌کند. همین اجرا‌ها باعث شده است تعداد زیادی از دختر‌های هم‌سن‌و‌سال خودش به باشگاه بیایند و مانند او و ریحانه تمرین کنند.

نازنین و ریحانه در خانه حریف تمرینی هم نمی‌شوند. دوستی‌شان به حریف‌بودن می‌چربد. هنگامی‌که این سؤال را می‌پرسم، به روی هم لبخندی معصومانه و کودکانه می‌زنند و می‌گویند با هم بازی می‌کنند؛ تمرین فقط برای باشگاه و مسابقه است.



* این گزارش سه‌شنبه ۲۹ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۹۰ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44